گفتی چشمها را باید شست
سهراب:
گفتی چشمها را باید شست! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدیم ولی..... گفتی زیر باران باید رفت رفتم ،ولی او نه چشمهای خیس و شسته ام را، نه نگاه دیگرم را، هیچکدام را ندید. فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران زده.
نظرات شما عزیزان:
salam dooste aziz.web qashani dari khoshhal misham tabadol link konim
naraka
www.naraka.loxblog.com
naraka
www.naraka.loxblog.com
سلام دوست عزیز
ممنون که سر زدی
.
لینک شدی
اگه دوست داشتی شما هم بلینک
ممنون که سر زدی
.
لینک شدی
اگه دوست داشتی شما هم بلینک